جدول جو
جدول جو

معنی بر زمین افکندن - جستجوی لغت در جدول جو

بر زمین افکندن
(مُ تَ عَ)
بر زمین زدن. به پستی و حقارت و نیستی و نابودی رساندن کسی را
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ بَ لَ)
کنایه از خوار و بی اعتبار شدن. (آنندراج).
- بر زمین افتادن حرف، خوار و بی اعتبار شدن آن:
می توان خواند از جبین خاک احوال مرا
بس که پیش یار حرفم بر زمین افتاده است.
صائب (از آنندراج).
دمیده ز بس سبزه و یاسمین
نیفتاده حرف کسی بر زمین.
طغرا (از آنندراج) ، مقدماتی که برای انجام دادن کاری فراهم شده است. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
(مِ قَ)
کنایه از زبانزد کردن و رسوا نمودن:
گلعذاری شور شوخی در جهان افکنده است
همچو بلبل بیدلی را بر زبان افکنده است.
دانش (آنندراج).
بی زبانی بر زبان مردمم افکنده است
هستم از فیض خموشی هاگرفتار نفس.
واله (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از برزمین افکندن
تصویر برزمین افکندن
بر زمین زدن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار