کنایه از خوار و بی اعتبار شدن. (آنندراج). - بر زمین افتادن حرف، خوار و بی اعتبار شدن آن: می توان خواند از جبین خاک احوال مرا بس که پیش یار حرفم بر زمین افتاده است. صائب (از آنندراج). دمیده ز بس سبزه و یاسمین نیفتاده حرف کسی بر زمین. طغرا (از آنندراج) ، مقدماتی که برای انجام دادن کاری فراهم شده است. (فرهنگ لغات عامیانه)
کنایه از خوار و بی اعتبار شدن. (آنندراج). - بر زمین افتادن حرف، خوار و بی اعتبار شدن آن: می توان خواند از جبین خاک احوال مرا بس که پیش یار حرفم بر زمین افتاده است. صائب (از آنندراج). دمیده ز بس سبزه و یاسمین نیفتاده حرف کسی بر زمین. طغرا (از آنندراج) ، مقدماتی که برای انجام دادن کاری فراهم شده است. (فرهنگ لغات عامیانه)
کنایه از زبانزد کردن و رسوا نمودن: گلعذاری شور شوخی در جهان افکنده است همچو بلبل بیدلی را بر زبان افکنده است. دانش (آنندراج). بی زبانی بر زبان مردمم افکنده است هستم از فیض خموشی هاگرفتار نفس. واله (آنندراج)
کنایه از زبانزد کردن و رسوا نمودن: گلعذاری شور شوخی در جهان افکنده است همچو بلبل بیدلی را بر زبان افکنده است. دانش (آنندراج). بی زبانی بر زبان مردمم افکنده است هستم از فیض خموشی هاگرفتار نفس. واله (آنندراج)